سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیت شهدا

رزمندگان عاشق الله با شعارهایشان در طول تاریخ اسلام شهادت داده‌اند. که ما می‌رویم تا اسلام و مروجین اسلام باقی بمانند و ما نیز می‌رویم تا امام باشد.

فرازی از وصیت‌نامه

شهید سیدمحمود میرنظامی

آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 142
بازدید دیروز : 103
کل بازدید : 1032039
تعداد کل یاد داشت ها : 445
آخرین بازدید : 103/2/4    ساعت : 11:4 ع

 

نمونه هایی از آفرینش: انفجار کامبرین


کامبرین شاهد رد تکامل

 

ادامه مطلب...




برچسب ها : انفجار کامبرین  , تریلوبیت  , ابطال فرضیه تکامل  , تقد تکامل داروین  , تکامل دروغ یا راست  , نشانه های آفرینش  , پیدایش بی مهرگان  , رد تکامل  ,


      


http://www.uplooder.net/img/image/31/b84699e364737be891809286ab00031e/%DA%86%D8%B4%D9%85-%D9%87%D8%A7.jpg


برای بزرگنمایی  بر روی تصویر کلیک نمایید.

ادامه مطلب...




برچسب ها : شکوه آفرینش  , دروغ داروین  , نقد تکامل  , خلقت چشم ها  , رد نظریه تکامل  , آفرینش حکیمانه خدا  , نظم و هماهنگی در طبیعت  ,


      

نقد نظریه ی تکامل

برای بزرگنمایی بر روی تصویر کلیک نمایید.

ادامه مطلب...




برچسب ها : نیرنگ تکامل  , نقد نظریه تکامل  , آفرینش موجودات  , نقد داروین  , دندان ها و تکامل  , دلایل رد فرضیه ی تکامل  , نظم و حکمت خلقت  ,


      

بسم الله الرحمن الرحیم


منبع:حکمت آباد

ادامه مطلب قبلی


ــ فرضیّه تکامل ، علم یا توهّم؟!

ــ خلاصه ی فرضیه تکامل انواع.

فرضیه تکامل انواع داروین ، مدعی است که همه موجودات زنده در یک روند تکاملی از موجودات قبل از خود منشعب شده اند. مثلا مدعی است که جدّ انسان و میمونی به نام شامپانزه ، یک نوع حیوان شبه انسان یا شبه میمون بوده که در دو شرایط متفاوت به دو صورت انسان و میمون ، تکامل یافته است. در این فرضیه، اصلی وجود دارد به نام اصل انتخاب اصلح ؛ که می گوید : موجود زنده ای در طبیعت بقا خواهد داشت که نسبت به دیگر رقبای خود در زندگی ، سازگاری بهتری با محیط داشته باشد ؛ یعنی در تنازع برای بقا آن موجود زنده ای که سازگاری بیشتری با شرائط محیطی دارد باقی می ماند و بقیه ی موجودات از بین می روند ؛ مثلا گروهی از موجودات که از برگ درختان تغذیه می کردند وقتی با خشک سالی مواجه شدند بر سر تصاحب غذا با هم به رقابت پرداختند و در این میان آنهایی که گردنشان کمی بلندتر از دیگران بود به خاطر دسترسی آنها به غذای بیشتر ،باقی ماندند و نسل آنها در زمین گسترش یافت. باز در خشک سالی های بعدی از بین همین گروه گردن دراز آنها که باز گردنشان درازتر از بقیه بود باقی ماندند ؛ و به همین ترتیب در عرض میلیونها سال و هزاران خشک سالی ، نسلی گردن دراز به نام زرّافه پدید آمد .بر اساس اصل انتخاب اصلح ، ادعای فرضیه تکامل انواع این است که موجودات زنده ی کاملتر در طی سالیان دراز ، از موجودات زنده ی پست تر و ناقص تر به وجود می آیند. لذا هر چه در زمان به عقب برگردیم با موجودات زنده ی ساده تر و ابتدایی تری مواجه خواهیم شد ؛ و قاعدتاً اوّلین موجودات زنده ، موجوداتی تک سلولی خواهند بود . پس طبق این فرضیه، موجودات زنده از تک سلولی شروع شده و در اثر تکامل ، رفته رفته پیشرفته تر و کاملتر شده اند؛ تا در آخرین مرحله ی این سلسله، انسان به وجود آمده است.

 

ــ ارزش علمی فرضیه تکامل از دیدگاه فلسفه علم .

دانشمندان فلسفه ی علم ، که ارزش نظریّات علمی را بررسی می کنند ، معتقدند که فرضیه تکاملِ انواع داروین ، به طور کلّی فاقد خصوصیّات یک فرضیّه ی علمی ـ تجربی است.


خاصیت آزمایش پذیری یعنی اینکه باید بتوان با ترتیب دادن آزمایش و تکرار آن آزمایش به دفعات متعدد ، ‌صحّت فرضیّه را تأیید کرد ؛ مثلا می توان آب را بارها و بارها جوشاند و درجه جوش آن را اندازه گرفت ، و ملاحظه نمود که آیا آب خالص همیشه در صد درجه به جوش می آید یا نه؟ در حالی که ادعای فرضیه ی تکامل انواع داروین ، که می گوید موجودات زنده از همدیگر منشعب می شوند، قابل آزمایش نیست ؛ و ما هیچ گاه نمی توانیم پدیده ی تکامل را در طبیعت یا در آزمایشگاه با حواسّمان ـ چه بدون وسائل و چه با وسائل ـ مشاهده کنیم. آنچه در دست دانشمندان دیرینه شناس است تنها یک سری فسیل است ؛ که آن هم یقینا فسیل تمام موجودات گذشته نیست. چون اوّلا هر استخوانی تبدیل به فسیل نشده است ؛ چرا که تبدیل استخوان به فسیل در شرایط خاصّی رخ می دهد. ثانیا دانشمندان نمی توانند تمام زمین را برای یافتن فسیلها کاوش کنند.


در فرضیه تکامل داروین ، از تشابه فسیلها به این نتیجه می رسند که صاحبان این فسیلها ، تکامل یافته از یکدیگرند. در حالی که این کافی برای اثبات یک فرضیه نیست؛ و در واقع نوعی فرضیه سازی علمی تخیلی است. آنچه برای ما یقینی است این است که در گذشته موجوداتی زندگی می کرده اند ؛ و برخی از آنها شبیه هم بوده اند ؛ ولی ما از هیچ راه علمی و تجربی نمی توانیم به دست آوریم که حتما بعضی از این موجودات مشابه ، از بعض دیگر مشتق شده اند. چون ما تنها خود فسیلها و تشابه آنها را می بینیم نه تبدیل شدن آنها به همدیگر را ؛ و لازمه ی تشابه بین دو موجود ؛ ارتباط آنها باهم نیست. اگر لازمه ی تشابه دو موجود زنده ، ارتباط تکاملی آنها با همدیگر بود ، در آن صورت می توانستیم با یقین حکم کنیم که هر دو انسان شبیه به هم ، فرزندان یک پدر و مادرند. امّا روشن است که چنین حکمی عقلانی نیست.

 

برخی افراد کم دقّت در مقابل این سخن فیلسوفان علم جبهه گیری کرده و گفته اند: فرضیّه تکامل آزمایش پذیر است. مگر نمی بینید که فسیل شناسها فسیل موجودات مشابه را با روش علمی پیدا کرده اند؟

به اینها باید گفت: ادّعای فرضیّه تکامل ، وجود موجوداتی در گذشته یا وجود شباهت بین آنها نیست ، تا یافته شدن این موجودات شبیه به هم ادّعای آنها را اثبات کند. ادّعای فرضیّه تکامل این است که موجودات پستتر به مرور زمان تبدیل به موجودات کاملتر می شوند. پس باید این تبدیل را با آزمایش ثابت کنند. چون صرف شباهت ، تبدیل را ثابت نمی کند. از کجا معلوم ؛ شاید موجودات به صورت دفعی به وجود آمده اند ، ولی به وجود آورنده ی آن موجودات ، آنها را شبیه به هم آفریده است.

 

البته از خود داروین منقول است که نقطه ی ابطال فرضیّه خود را بیان داشته است. وی گفته: اگر موجودی زنده یافت شود که پیچیدگی ساختار آن از طریق انتخاب اصلح قابل توجیه نباشد آن موقع فرضیّه تکامل انواع مردود خواهد بود.

بر همین اساس عدّه ای از دانشمندان به دعوت دانشمندی به نام پروفسور مایکل بهه در منطقه ای به نام پهارادونز گرد آمدند تا ببینند آیا می توانند چنین موجودی بیابند یا نه؟

وی طیّ تحقیقاتی به نوعی باکتری برخورد نمود که با چرخاندن تاژک انتهایی خود حرکت می کند. او از خود پرسید که آیا این ماشین چرخنده امکان پیدایش تکاملی را دارد یا نه؟ او این موتور باکتری را دقیقاً مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که این موتور از راه تکامل محال است نمودار شود. دانشمندانی هم که با وی همفکری نموده بودند همین نظر را تأیید کردند. آنگاه وی تحقیقات خود و همکارانش را در کتابی به نام جعبه ی سیاه داروین منتشر ساخت. امّا انتشار این کتاب باعث شد که موقعیّت شغلی او نیز به خطر بیفتد. چون این فرضیّه در کشورهای غربی صرفاً یک فرضیّه علمی نیست بلکه نوعی جهان بینی مکتبی است که فلسفه های سیاسی غرب بر آن مبتنی گشته اند. لذا نظام حاکم بر غرب ، ویرانی این نظریّه را ویرانی خود می داند. آنها قاعده ی انتخاب اصلح داروین را حتّی به نظام سیاسی و اقتصادی خود نیز سرایت داده و می گویند: کشوری حقّ بقا دارد که از حیث سیاسی و نظامی و اقتصادی قویتر باشد. لذا شعارشان این است: « حقّ با کسی است که تواناتر است ».

بر اساس کتاب جعبه سیاه داروین (Darwins Black Box ) فیلمی مستند با عنوان « کشف راز حیات » نیز تهیّه شده. این فیلم مستند ، که توسّط موسسه آموزشی امام خمینی(ره) به فارسی دوبله گردیده ، بیانگر نظرات دانشمندانی است که فرضیّه تکامل داروین را به چالشی سخت و علمی کشیده اند.


بنابر این فرضیه تکامل انواع ، هنوز قطعیت علمی که سهل است ،به حدّ یک نظریه علمی ـ تجربی هم نرسیده است. لذا این فرضیه در بین دانشمندان غربی هم منتقدین زیادی دارد؛ لکن فرهنگ و سیاست سکولار غربی بر آن است که این فرضیه را به عنوان یک نظریه علمی به خورد بشریت دهد. چرا که این فرضیه می تواند پایه ی مناسبی برای چنان فرهنگ و سیاستی باشد ؛ چون بنا به اصل انتخاب اصلح که در این فرضیه وجود دارد ؛پیام آن در نظام سیاسی این است که : « حق با قویتر است ؛ و بقا با آن کسی است که قویتر باشد» یعنی هر که اقتصاد قویتری دارد باقی می ماند ؛ هر که بمب اتمی دارد باقی می ماند و .... که اینها همان شعار کشورهای غربی است. در حالی که دیدیم شوروی سابق همه ی اینها را داشت ولی سرنگون شد ؛ امّا کشورهای بسیار ضعیفتر از آن باقی ماندند. همچنین این فرضیّه در حقیقت مدرک علمی اومانیسم می باشد که ریشه ی مکتبهای فرهنگی ، اجتماعی و روانشناسی غربی است. انسان در این مکاتب ، انسانی است بریده از خدا و بریده از قداست و بریده از ملکوت ؛ و فرضیّه تکامل بهترین وسیله است برای ترسیم چنین انسانی. لذا غربی ها در حقیقت با این فرضیّه می خواهند اباء و اجداد مکاتب خودشان را اثبات نمایند.

 

ــ اشکالات نقضی فرضیه تکامل داروین:

1- گفته شد که مدعای فرضیه تکامل در مورد موجودات بزرگ و پرسلولی مثل حشرات و پرندگان و... قابل آزمایش نیست ؛ چرا که اوّلاً به ادعای این فرضیه ، این روند ، میلیونها سال طول کشیده است ؛ و ثانیا میلیونها عامل بر آن تاثیر داشته اند که عملاً نمی توان همه را مشخص نمود . اما ادعای این فرضیه در دو مورد قابل آزمایش است ؛ 1) در مورد چگونگی تبدیل مواد شیمیایی ــ مثلا اسیدهای آمینه ــ به موجودات زنده. 2) در مورد چگونگی تبدیل تک سلولی ها به موجودات پر سلولی .

ما در جهان امروز هم مواد شیمیایی تشکیل دهنده ی موجودات زنده را در اختیار داریم ، هم تک سلولی ها را . همچنین می دانیم که شرایط تبدیل این ترکیبات شیمیایی به تک سلولی ها و شرایط تبدیل تک سلولی ها به پر سلولی ها محدود و قابل مشابه سازی در آزمایشگاهند. بنابراین ، اگر فرضیه ی تکامل داروین درست است ، پس باید بتوان در این دو مورد آن را در آزمایشگاه به اثبات رساند ؛ در حالی که هیچ دانشمندی تا به حال نتوانسته است یک تک سلولی کامل را از ترکیبات شیمیایی بدست آورد ؛ یا نشان دهد که از ترکیب طبیعی چند تک سلولی یک چند سلولی درست می شود. البته دقّت شود که برخی توانسته اند با ترکیب تک سلولی ها ، تک سلولی جدیدی به وجود آورند ؛ لکن اینها با مهندسی ژنتیک است و هزاران فرسخ فاصله دارد با آنچه گفته شد.

2- هم اکنون موجودات زنده ای در روی زمین زندگی می کنند که در زمان دایناسورها و بلکه قبل از آنها نیز به همین شکل کنونی وجود داشته اند ؛ و فسیلهای آنها که از زمان دایناسور ها به دست آمده است ، نشان می دهد که در طی این میلیونها سال هیچ تغییری نکرده اند. از جمله ی این موجودات می توان اشاره نمود به : ماهی خاویاری ، خرچنگ نعل اسبی ، نوعی از سرپایان به نام ناتیلوس ، پلاتیپوس ، اوپاسوم ، کروکودیل ، تواتارا ، اوکاپی ، لامپری ، کوالاکانت ، گینگو ، قلاب ماهی خون آشام ، کوسه ی مزی و ... .

فرضیه تکامل از توجیه این امر که چرا این موجودات در طی میلیونها سال تغییر نکرده اند عاجز است ؛ در حالی که در این مدت شرائط زندگی این موجودات تغییرات بسیاری کرده است. برخی از این موجودات حتّی قبل از دایانوسورها نیز بر پهنه ی زمین بوده اند ولی استخوانهای امروزی آنها عین فسلیهای اجداد خودشان است.

3-بین موجودات زنده تفاوت مغزی و هوشی چندانی ملاحظه نمی شود ؛ مثلا شامپانزه که بعد از دلفینها کاملترین مغز را بین حیوانات دارد ، تنها اندکی از یک نوع میمون دیگر به نام اورانگوتان ، باهوشتر است ؛ اورانگوتان نیز تنها کمی از باهوشترین حیوان قبل از خود ــ در رتبه هوشی ــ باهوشتر است و ... . امّا بین انسان و شامپانزه ، فاصله هوشی ، به شدت زیاد است ؛ میمون اعداد کوچک(اعداد یک رقمی) را می شناسد ؛ اما انسان ، دم از بی نهایتها می زند . میمونها برای ارتباط باهمدیگر تنها چند علامت محدود دارند ؛ و زبان به معنی واقعی کلمه در آنها وجود ندارد ؛ در حالی که انسانها با میلیونها واژه و با هزاران زبان و لهجه با همدیگر سخن می گویند. قدرت کشف و اختراع میمونها نیز با انسان قابل مقایسه نیست . همچنین هنر و اخلاق و عقیده و آرمان و ... همگی اموری مختص انسانند. حال سوال این است که این فاصله عمیق بین انسان و حیوان چگونه به وجود آمده است؟ فرضیه تکامل انواع داروین ، قادر به جواب گویی به این سوال نیست. لذا برخی از اندیشمندان ، گفته اند مغز انسانهای بدوی ناقصتر از انسان فعلی بوده است ؛ و به مغز میمونها نزدیکتر بوده است ؛ امّا یافته های فسیل شناسان نشان داده است که اندازه ی مغز انسانهای غارنشین هفت هزار سال قبل با مغز انسانهای فعلی تفاوتی نداشته است. همچنین جدیدترین یافته ها نشان می دهد که بین انسان فعلی و انسان نماهای قبل از ما (انسان نئاندرتال) هیچ رابطه ژنتیکی وجود ندارد.

  و.........






برچسب ها : رد فرضیه تکامل، دروغ بزرگ، آفرینش، باکتری، حیوانات، فسیل، نظم آف  ,

      

بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله زیر ادامه مطلب قبلی است و منبع آن  http://hekmatabad.parsiblog.com  است.

ـ نقد فرضیّه تکامل انواع از منظر فلسفه ی علم

قبل از آنکه به نقد این فرضیّه از منظر فلسفه ی علم بپردازیم، لازم است که دیدگاه اسلام را هم در این باره اجمالاً بیان کنیم.

الف: حضرت آدم و حوّا (ع) از منظر قرآن کریم و روایات ، موجودات انسان نما نبوده اند ؛ بلکه صد در صد انسان بوده اند ؛ و به هیچ وجه نیز در اثر تکامل تدریجی حاصل نشده اند. لذا نظر دین اسلام در این باره صد در صد مخالف با فرضیّه تکامل انواع داروین می باشد. امّا متأسفانه برخی مفسّرین، به خیال اینکه فرضیّه ی داروین اثبات شده، در بیان این تعارض آشکار ، احتیاط می کنند. حال آنکه فرضیّه ی داروین فرضیّه ای است اثبات نشده که غربی ها با صرف مخارج هنگفت سعی دارند آن را علمی جلوه دهند. چرا که فروپاشی این فرضیّه مساوی است با فروپاشی فرهنگ سکولار غرب. فرهنگ غربی روی سه پایه ایستاده است. فرضیّه ی تکامل انواع داروین، روانشناسی فروید و جامعه شناسی امیل دورکیم. لذا غربی ها هر ساله مبالغ هنگفتی خرج می کنند تا این سه را علمی جلوه دهند؛ به نحوی که اگر کسی در دانشگاههای غرب در مورد فرضیّه ی تکامل تردید نماید، از دانشگاه اخراج می شود یا تحت فشار قرار می گیرد. همان گونه که بحث هلوکاست، پایه ی مشروعیّت اسرائیل می باشد؛ لذا به هیچ تاریخدان غربی اجازه ی تحقیق در این مورد را نمی دهند. متأسفانه دانشگاهیان ما نیز مقلّد غرب شده اند؛ و فرضیّات پا در هوای آنها را ترویج می کنند؛ و کمتر به خودشان اجازه ی نواندیشی را می دهند.

 

ب: طبق احادیث اهل بیت (ع) در همین کره ی زمین ، هفت موجود شبه انسان قبل از آدم (ع) زیست می کرده اند ؛ که هیچ ربطی به انسان امروزی نداشته اند. طبق احادیث ، جدّ نخست تک تک این هفت نسل نیز مستقیماً از خاک آفریده شده بوده اند ؛ و نتیجه ی روند تکاملی نبوده اند.

امام صادق (ع) فرمودند: « لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ مُنْذُ خَلَقَهَا سَبْعَةَ عَالَمِینَ لَیْسَ هُمْ مِنْ وُلْدِ آدَمَ خَلَقَهُمْ مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ فَأَسْکَنَهُمْ فِیهَا وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ مَعَ عَالَمِهِ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَبَا الْبَشَرِ وَ خَلَقَ ذُرِّیَّتَهُ مِنْهُ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا خَلَتِ الْجَنَّةُ مِنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِینَ مُنْذُ خَلَقَهَا وَ لَا خَلَتِ النَّارُ مِنْ أَرْوَاحِ الْکُفَّارِ وَ الْعُصَاةِ مُنْذُ خَلَقَهَا عَزَّ وَ جَلَّ لَعَلَّکُمْ تَرَوْنَ أَنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَ صَیَّرَ اللَّهُ أَبْدَانَ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِی الْجَنَّةِ وَ صَیَّرَ أَبْدَانَ أَهْلِ النَّارِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِی النَّارِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُعْبَدُ فِی بِلَادِهِ وَ لَا یَخْلُقُ خَلْقاً یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ بَلَى وَ اللَّهِ لَیَخْلُقَنَّ اللَّهُ خَلْقاً مِنْ غَیْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ وَ یُعَظِّمُونَهُ وَ یَخْلُقُ لَهُمْ أَرْضاً تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً تُظِلُّهُمْ أَ لَیْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ ـــــــــ البته که خدای عزّ و جلّ از آنگاه که زمین را آفریده هفت عالمیان آفریده که از فرزندان آدم نیستند، آنان را از خاک روى زمین آفریده و در آن یکى را پس از دیگرى در جهان خود جای داده ؛ سپس خدای عز و جل آدم ابو البشر را آفرید و فرزندانش را از او آفرید. سوگند به خدا از روزى که خدا بهشت را آفریده از ارواح مؤمنان تهى نبوده ، و دوزخ از آن زمان که آفریده شده از ارواح کفّار و گنهکاران خالی نبوده است . شاید شما در نظر آرید که چون روز رستاخیز شود، و خدا بدنهاى بهشتیان را با ارواح آنها در بهشت درآورد، و بدنهاى کافران را با ارواحشان در دوزخ ، خدا تبارک و تعالى در بلادش پرستیده نشود ، و خلقى نیافریند که او را بپرستند و یگانه اش دانند، و بزرگش شمارند؟ آرى سوگند به خدا که البته خلقى آفریند بى ‏نر و ماده که او را بپرستند و یگانه شناسند و بزرگ دارند، و بیافریند برایشان زمینى در زیر پا و آسمانى بالاى سر.آیا نیست که خدا عز و جل می فرماید: «روزى که به جاى زمین زمین دیگر آید و به جاى آسمانها آسمانهاى دیگر» (آیه 48 ابراهیم) و خدای عزّ و جلّ فرموده: «آیا درماندیم در آفرینش نخست بلکه آنها هر روزه در پوششى از آفرینشى تازه ‏اند»( آیه15ق). »( بحار الانوار ، ج 54، ص 319 و 320 )

 

این حدیث شریف زمانی بیان شده که هنوز خبری از فسیلها نبوده و کسی فسیل این انسانها را کشف نکرده بوده. لذا این حدیث را می توان از معجزات علمی امام صادق (ع) محسوب نمود.

پس با توجّه به این حدیث شریف، فسیلهای انسان نماها که امروزه زیست دیرینشناسان در لایه های زمین پیدا می کنند ، و خیال کرده اند آنها اجداد تکاملی ما هستند ، در حقیقت اجداد تکاملی ما نیستند ؛ بلکه خود آنها نیز جدّ نخستی داشته اند که مستقیماً از خاک خلق شده بوده است. لذا به صرف اینکه آن موجودات شباهتی به انسان امروزی داشته اند ، دلیل نمی شود که ما تکامل یافته ی آنها باشیم. بخصوص اینکه تحقیقات دانشمندان ژنتیک در آلمان نشان داده که بین انسان نمای نئاندرتال و انسان امروزی هیچ ارتباط ژنتیکی وجود ندارد.

 

ج: حال اینجا این پرسش مطرح می شود که: بالاخره دین راست می گوید یا فرضیّه تکامل؟ چون محال است هر دوی اینها درست باشند.

برخی خیال کرده اند که فرضیّه تکامل فرضیّه ای قطعی و یقینی است ، لذا اینها به این باور رسیده اند که پس نظریّه ی دین اشتباه می باشد. امّا در مقابل ، فیلسوفان علم بر این باورند که اوّلاً نظریّات علوم تجربی ماهیّتاً نظریّاتی ظنّ آور می باشند و هیچگاه نمی توانند ایجاد یقین منطقی کنند. ثانیاً فرضیّه ی تکامل حتّی ظنّ آور هم نیست کجا رسد که یقین آور باشد. چون این فرضیّه حتّی یک فرضیّه ی تجربی هم نیست. بلکه فرضیّه ای غیر تجربی است که به خاطر اغراض سیاسی و فرهنگی ، سعی می شود فرضیّه ای علمی جا انداخته شود. چرا که فرهنگ امروز غرب تمام سنگینی خود را بر همین فرضیّه انداخته است. لذا فروریختن آن مساوی است با فروریختن فرهنگ فعلی غرب سکولار. پس طبیعی است که آنها سعی کنند این فرضیّه را به عنوان یک فرضیّه ی علمی به خورد جهانیان بدهند. در همین راستا تا کنون هزاران فیلم شبه مستند و داستانی در خصوص این فرضیّه ساخته اند و پول هنگفتی را هر ساله خرج می کنند تا این فرضیّه را سرپا نگه دارند.

بر همین مبنا دو بحث را تقدیم حضور حضرت عالی خواهیم نمود. ابتدا به میزان یقین آوری علوم تجربی خواهیم پرداخت ؛ در ادامه فرضیّه ی تکامل را از منظر فلسفه ی علم مورد ارزیابی قرار خواهیم داد.

 

ــ میزان یقین آوری علوم تجربی از نگاه فلسفه ی علم.

الف ـ نسبت علوم تجربی انسانی با ریاضیّات و علوم تجربی طبیعی.

علوم تجربی بر دو گونه اند: علوم تجربی طبیعی مثل فیزیک ، شیمی و زیست شناسی ؛ و علوم تجربی انسانی مثل اقتصاد ، جامعه شناسی و روانشناسی. امّا شاخه های ریاضیّات جزء علوم تجربی نیستند ، بلکه از علوم عقلی و برهانی بوده ، روش تحقیق آن از سنخ روشن تحقیق فلسفه ی عقلی می باشد.

باید توجّه داشت که قوانین ریاضی مبتنی بر براهین قطعی عقلی بوده ، ضروری ، ذاتی و زوال ناپذیرند و تا ابد نیز قابل نقض نمی باشند. امّا علوم تجربی مبتنی بر فرضیّه ها ی غیر برهانی هستند که اگر از طریق شواهد تجربی مورد تأیید واقع شوند ، به مقام نظریّه ی تجربی ارتقاء می یابند. امّا هیچگاه حقیقتاً به مقام قانون قطعی و زوال ناپذیر نائل نمی شوند ؛ چون هر لحظه این احتمال وجود دارد که شاهدی تجربی آن را نقض نماید. در این صورت است که نظریّه ی تجربی سست شده و جای خود را به نظریّه ی بهتر از خود می دهد.

این حکایتِ تمام شاخه های علوم تجربی است ؛ لکن باز تفاوت فاحشی است بین علوم تجربی طبیعی و علوم تجربی انسانی. در علوم طبیعی اغلب ـ نه همیشه ـ یک نظریّه به عنوان نظریّه ی برتر حاکمیّت دارد و دیگر نظریّات در بایگانی این علوم به سر می برند. البته گاهی نیز برخی از همین نظریّات بایگانی شده به ناگاه قوّت گرفته و جای نظریّه ی حاکم را می گیرند. در علوم طبیعی ، نظریّه ی حاکم ، مادامی که بیشترین تأییدات تجربی را دارد بر روی کار می ماند تا اینکه شواهد نقض کننده ی آن پیدا شوند ؛ که در این صورت نظریّه ی دیگری که بتواند آن شاهد نقض را توجیه نماید ، جای نظریّه ی قبلی را می گیرد. امّا در علوم تجربی انسانی وضع به گونه ی دیگری است و همواره چندین نظریّه در عرض هم در جامعه ی علمی حضور دارند و چه بسا برخی از این نظریّات در تضادّ با نظریّه ی دیگر نیز می باشند. مثلاً برخی از مکاتب روانشناسی وجود روح را انکار نموده تمام رفتارها و حالات انسان را ناشی از خواصّ مغز و بدن می دانند ؛ در حالی که برخی مکاتب دیگر وجود روح را قبول دارند. همچنین برخی مکاتب روانشناسی انسان را موجودی مختار می دانند ولی مکاتب دیگری هم هستند که وجود اختیار را از ریشه انکار کرده ، انسان را ماشینی زنده فرض می کنند. لذا چیزی به نام علم روانشناسی نداریم ، بلکه مکاتب گوناگون روانشناسی وجود دارند که گاه متضادّ با یکدیگر نیز می باشند. این وضع در مورد علم اقتصاد و جامعه شناسی نیز بر قرار می باشد.

پس فرمولهای علوم تجربی انسانی ، نه تنها در حدّ فرمولهای ریاضی نیستند ، بلکه حتّی به پای فرمولهای علوم تجربی طبیعی مثل فیزیک و شیمی نیز نمی رسند. در حالی که خود فرمولهای علوم تجربی طبیعی نیز یقین آور نبوده هر لحظه در معرض ابطال می باشند.

ب ـ ارزش یقین آوری علوم تجربی طبیعی از دیدگاه فلسفه علوم تجربی.

بر خلاف نظر اکثر مردم ، که علوم تجربی را علومی قطعی و تغییرناپذیر می انگارند ، از نظر فیلسوفان علم ، که کارشان ارزیابی روش تحقیق علوم می باشد ، اساساً در علوم تجربی چیزی به نام قانون قطعی و یقینی وجود ندارد ؛ و هر چه در علوم تجربی است همگی نظریّه اند و قوانین آنها صرفاً ارزش کاربردی دارند و ارزش هستی شناسانه ی آنها کمتر از آن چیزی است که معمولاً گمان می شود. البته دقّت شود که علوم حسّی غیر از علوم تجربی می باشند. علوم حسّی ، اطّلاعاتی جزئی هستند که مستقیماً از راه حواسّ به دست می آیند و هیچ گونه استدلالی در آنها وجود ندارد ، تا سخن از درستی یا نادرستی آنها باشد. بر این اساس ، اینکه کره ی ماه گرد است یا سطح آن پوشیده از گودالهایی می باشد یا اینکه فلان حیوان در فلان منطقه زندگی می کند یا اینکه نور سفید بعد از گذر از منشور ، به هفت رنگ تجزیه می شود و ... ، هیچکدام جزء مسائل علوم تجربی محسوب نمی شوند ؛ بلکه همگی علوم حسّی می باشند. امّا اینکه چرا کره ی ماه گرد است؟ یا اینکه علّت پیدایش چاله های آن چیست؟ یا چرا فلان حیوان در فلان منطقه زندگی می کند و در جای دیگر یافت نمی شود؟ یا اینکه علّت تجزیه شدن نور سفید به طیف هفت رنگ چیست؟ مسائلی هستند که علوم تجربی باید به آنها پاسخ دهند ، و اینجاست که پای فرضیّه ها و مدلهای ذهنی به میان می آیند و همینجاست که استدلال مطرح می شود ؛ و همینجاست که علوم تجربی از استدلال غیر یقینی استفاده می کنند.

 

برای روشن شدن مقصود به اجمال ، چند مثال ذکر می شود.

مثال نخست:

اوّلین کسی که نظریّه ی اتم (ذرّه ی بنیادی و نشکن ) را مطرح ساخت دموکریتوس ، فیلسوف یونانی بود. این نظریّه در قرون اخیر دوباره مطرح شد تا بوسیله ی آن برخی مشاهدات ما در عالم فیزیک و شیمی توجیه شوند. لذا اعتراف به وجود اتم نه از راه مشاهده ی حسّی بود و نه از راه برهان عقلی وجودش اثبات شده است. فرض وجود اتم صرفاً برای این بود که می توانست برخی از سوالات ما را پاسخ دهد. بعد از مدّتی دانشمندان متوجّه شدند که فرضیّه ی اتم به تنهایی نمی تواند همه ی سوالات را جواب دهد ، لذا این نظریّه مطرح شده که شاید اتم هم اجزایی دارد. باز این مساله نیز نه حسّی است نه عقلی ؛ و فقط فرضی مفید است که در یافتن پاسخ برخی سوالات ما ، کار آیی دارد. در این زمان تامسون مدل کیک کشمشی را ارائه داد که در آن اجزائی به نام الکترون مثل کشمش هایی در کیک کشمشی پراکنده اند. این مدل بسیاری از سوالات را جواب داد ولی در برابر برخی سوالات تازه تر نارسایی اش آشکار شد. لذا مدل اتم هسته دار رادرفورد مطرح شد که آن نیز مشکلات باز هم بیشتری را حلّ نمود ؛ ولی باز ناتوانی اش در حلّ مسائل نوظهور روشن شد. لاجرم مدل سیّاره ای بور پیشنهاد شد که از پس سوالات بر آمد ولی بالاخره آن نیز در برابر سوالات جدیدتر به زانو در آمد ؛ و مدل کوانتومی شرودینگر جای آن را گرفت که امروزه بر اذهان اساتید و دانشجویان فیزیک حکومت می کند. امّا این آخر ماجرا نیست. چون بر خلاف دانشجویان و اساتید مقلّدی که به غلط خود را مجتهد فیزیک می پندارند ، دانشمندان محقّق ، این مدل را هم به چالش کشیده اند. امروزه حتّی خود اتم زیر سوال است کجا رسد اجزاء آن. امروز نظریّه نوظهور ابَرریسمان است که با مکانیک کوانتوم دست و پنجه نرم می کند.

حاصل مطلب این که امروزه اگر ما وجود اتم ، الکترون ، پروتون ، پوزیترون ، نوترون ، فتون و امثال آنها را می پذیریم صرفاً از این جهت است که کارکرد داشته تجارب و مشاهدات ما را توجیه می کنند. و کارکرد داشتن یک نظریّه منطقاً دلیل بر درستی آن نیست. در همین روندی که گفته شد ملاحظه فرمودید که مدلهای گوناگون اتم هر کدام کارکردهایی داشتند. پس آیا همه ی آنها درستند. روشن است که همه درست نیستند. اساساً کار علوم تجربی همین است که دنبال مدلهایی با کارکردهای هر چه بیشتر است. و هر گاه مدلی قویتر ارائه شد مدل قبلی بازنشسته می شود.


مثال دوم:

شاهد دیگر در علم نجوم است. هیئت زمین مرکزی بطلمیوس که نتیجه ی سالها رصد ستارگان و محاسبات ریاضی بود ، سالیان درازی درست می نمود ، تا آنجا که با این نظریّه حرکت تمام سیّارات قابل توجیه بود و بر اساس آن می شد خسوف و کسوف را به دقّت پیش بینی نمود. لذا عدّه ی به خاطر کارکرد داشتن آن و پیش بینیهای درستش گمان می کردند که این نظریّه کاملاً درست است ، تا اینکه ابوسعید سجزی در قرن چهارم هجری در درستی این نظریّه تردید ایجاد نمود و گفت خورشید مرکز عالم است و زمین به گرد خورشید می گردد . ابوریحان بیرونی این نظریّه را از ابوسعید سجزی در کتاب خود نقل نموده و گفته است من نیز شک دارم که آیا خورشید مرکز عالم است یا زمین ؛ ولی درستی هیچکدام قابل اثبات نیست چون محاسبات نجومی طبق هر دو نظریّه به یک جواب منتهی می شوند. امّا کپرنیک بعد از حدود چهار صد سال از او ، باز نظریّه ی وی را مطرح ساخت ؛ گالیله آن را تئوریزه نمود و شواهدی تجربی بر درستی آن ارائه نمود. کپلر مدارهای دایره ای سیّارات را بیضوی کرد و نیوتن با قانون جاذبه اش این هیئت را محکم ساخت ؛ چنان که بعضی ادّعا کردند فیزیک به آخر خود رسیده است . و در حالی که این نگرش به عالم هستی ، حقیقتی و قطعی تلقّی می شد و بر اساس آن صدها مساله ی بشر حلّ می شد ، ناگهان آلبرت اینشتین با نظریّه ی نسبیّت عامّ و ادوین هابل با نظریّه ی انبساط عالم از راه رسیدند و بساط هیئت نیوتنی را در هم فرو ریختند ، و تبیینی متفاوت از عالم و گرانش ارائه دادند. نظریّه ی نسبیّت و انبساط جهان نیز تنها نظریّه ی مطرح در جهان امروز نیست بلکه اینها نیز رقیبهایی در عالم علم دارند که ممکن است روزی جای اینها را بگیرند. پس چگونه می توان این نظریّات را قطعی دانست. خود دانشمندان طراز اوّل علوم تجربی ــ برخلاف رده های پایین و مقلّد این علوم ــ هیچگاه به علوم تجربی به عنوان علم قطعی نظر نمی کنند و الّا در پی کشف جدید نمی بودند. این افراد کم اطلاع از ماهیّت علوم تجربی هستند که این علوم را یقینی می انگارند. مفاهیمی چون الکترون ، پرتون ، نوترون ، کوارک ، پوزیترون ، انحنای فضا ، نیرو ، فتون و ... همگی فرضیّه هایی هستند برای توجیه مشاهدات حسّی انسان ، که خودشان هیچگاه محسوس نیستند. لذا امروزه در نظریّه ی ابر ریسمان ، تمام این امور به چالش کشیده شده اند. اگر کسی با تاریخ علوم تجربی ، بخصوص فیزیک نظری ، آشنا باشد آنگاه متوجّه می شود که این مفاهیم چگونه زاده شده اند.

در اینجا ذکر چند اعتراف از فیزیکدانان بزرگ نیز خالی از فایده نیست.

 

هایزنبرگ: « فرمولهای ریاضی جدید دیگر خود طبیعت را توصیف نمی کنند ، بلکه بیانگر دانش ما از طبیعت هستند. ما مجبور شده ایم که توصیف طبیعت را که قرنها هدف واضح علوم دقیقه به حساب می آمد کنار بگذاریم. تنها چیزی که فعلاً می توانیم بگوییم این است که در حوزه ی فیزیک اتمی جدید ، این وضعیّت را قبول کرده ایم ؛ زیرا آن به حدّ کافی تجارب ما را توضیح می دهد. » (دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، ص34)

کمبل: « حوزه ی کار فیزیک مطالعه ی یک جهان خارجی نیست ؛ بلکه مطالعه ی بخشی از جهان داخلی تجارب است. و دلیلی وجود ندارد که ساختارهایی نظیر ... که ما وارد می کنیم تناظری با واقعیّت خارجی داشته باشند.» (همان)

هایزنبرگ: « هستی شناسی ماتریالیسم مبنی بر این توهّم است که ... واقعیّت مستقیم دنیای اطراف ما را می توان به حوزه ی اتمی تعمیم داد. امّا این تعمیم غیر ممکن است. اتمها شیء نیستند. » (همان ، ص 42)

آلبرت اینشتین گفته است: « این فرض که موج و ذرّه ، تنها اشکال ممکن مادّه هستند اختیاری است و چیزی تضمین نمی کند که در آینده صورتهای دیگر مادّه کشف نشوند. حدّ اکثر می توان گفت که تا این زمان نتوانسته ایم به بیش از این دست یابیم.» (تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، نوشته دکتر مهدی گلشنی ، ص73)

آلبرت اینشتین حتّی در مواردی به زبان علوم تجربی نیز انتقاد نموده ، و زبان ریاضی را برای بیان علوم طبیعی ، زبانی ناکارآمد دانسته و گفته است: « احکام ریاضی تا حدی که مربوط به حقیقت است ، محقّق نیستند ؛ و تا حدّی که محقّق اند ، با حقیقت سر و کار ندارند. به نظر من وضوح کامل تنها در آن قسمت از ریاضیّات است که مبتنی بر روش اصل موضوعی می باشد. » (مقالات علمی اینشتین ، ترجمه محمود مصاحب ، ص38 ، 39)

آلبرت اینشتین در مقایسه ی ریاضیّات و علوم تجربی نیز گفته است: « جهان علم برای ریاضیّات ارزشی خاصّ قائل بوده و آن را بالاتر از سایر رشته های دانش تلقّی کرده است. یکی از علل و موجبات این امر آن است که در ریاضیّات صحبت از احکامی است مسلّم و قطعی و محقّق ، حال آنکه در مورد رشته های دیگر علوم ، اینطور نبوده و احکام آنها کما بیش قابل بحث و انتقاد است ؛ و چه بسا آنچه امروز مورد تأیید و توجّه است فردا با کشف واقعیّتهایی تازه بی اعتبار می گردد و جای خود را به نظریّه هایی نوین می سپارد. » (مقالات علمی اینشتین ، ترجمه محمود مصاحب ، ص37)

باز آلبرت انیشتین در نقد مکانیک کوانتوم گفته است: « من فکر نمی کنم که چنین نظریه ای ماندنی باشد. من نمی توانم قبول کنم که خداوند با جهان تاس می اندازد.»

نیلس بور ، نظریّه پرداز یکی از مدلهای اتم ، گفته: « این اشتباه است که فکر کنیم وظیفه ی فیزیک کشف ماهیّت طبیعت است. فیزیک مربوط است به آنچه که ما می توانیم درباره ی طبیعت بگوییم. »(تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، نوشته دکتر مهدی گلشنی ، ص81)

برتراند راسل ، ریاضی دان مشهور ، حتّی پا فراتر نهاده در یقین آوری ریاضیّات نیز تردید نموده است. وی گفته : « ریاضیات موضوعی است که در آن نه می دانیم از چه سخن می گوییم و نه می دانیم آنچه که می گوییم درست است. » ( کتاب فیزیک از آغاز تا امروز ، فصل 18 : آزاد اندیشی در ریاضیات)

البته این نظر راسل ، ناظر به مفاهیم ریاضی است ، نه روش آن که برهان است ؛ بخصوص مفاهیم نوظهوری مثل اعداد موهومی یا مختلط یا ابعاد اعشاری یا ابعاد بالای سه بُعد و ... .

گذشته از اعترافات دانشمندان بزرگ علوم طبیعی ، تاریخ علوم تجربی نیز گواه صادقی است که نشان می دهد نظریّات علوم تجربی دائماً در حال تحوّل و ابطال می باشند. مثلاً روزگاری قانون جاذبه ی نیوتن جزء یقینیّات فیزیک شمرده می شود و حتّی کسی گمان نمی کرد که روزی ابطال گردد ولی ملاحظه فرمودید که نظریّه ی نسبیّت عامّ اینشتین ، نظریّه ی نیوتن را از اساس باطل و طرحی دیگر در انداخت. باز قانون ترکیب سرعتها در فیزیک نیوتنی از قطعیّات فیزیک شمرده می شد و تمام شواهد تجربی نیز آن را تأیید می کردند ، ولی نسبیّت خاصّ اینشتین ، نشان داد که این قانون نادرست بوده ولی نادرستی آن در سرعتهای معمولی روشن نمی شود. خود نسبیّت عامّ و خاصّ نیز هم اکنون در معرض نقد جدّی دانشمندان قرار دارند و ایرادات فراوانی بر آنها وارد نموده اند ؛ ولی هنوز نظریّه ای جای آن را نگرفته است. فیزیکدانها حتّی نام نظریّه جایگزین را هم تعیین نموده ، نظریّه وحدت نامیده اند ؛ چرا که قرار است آن نظریّه فرضی نسبیّت و مکانیک کوانتوم را با هم متّحد نماید و نارسایی هر دو را برطرف سازد.

همچنین وضع موجود برخی علوم تجربی مثل روانشناسی و جامعه شناسی ، خود گواه است که این روش ، یقین آور نیست. در عصر کنونی دهها مکتب روانشناسی و جامعه شناسی وجود دارند که برخی از آنها در تضادّ کامل با یکدیگر قرار دارند. همه ی این مکاتب ، از روش علوم تجربی استفاده می کنند ؛ حال اگر این روش یقین آور است ، پس همه ی این مکاتب باید درست باشند. امّا چگونه ممکن است این مکاتب متضادّ همه باهم درست باشند؟!!

ادامه در مطلب بعدی






برچسب ها : رد فرضیه تکامل، علوم تجربی، دروغ بزرگ، فیزیک، انیشتین، آفرینش  ,

      

بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله زیر از http://hekmatabad.parsiblog.com برداشت شده است. 

پرسش: آیا فرضیّه ی تکامل داروین (ترانسفورمیسم) با اسلام سازگار است؟ این فرضیّه یک فرضیّه ی تجربی است یا نه؟ اگر فرضیّه ی تجربی است، آیا اثبات شده است؟

پاسخ:

در این باره ابتدا مطلبی از پروفسور سید حسین نصر تقدیم حضور می کنیم؛ سپس مصاحبه ای از پروفسور مایکل جی بهه، زیست شیمی دان آمریکایی را خدمتتان تقدیم می داریم که با طرح نظریّه ی «پیچیدگی کاهش ناپذیر» فرضیّه ی داروین را زیر سوال برده است. آنگاه مطالبی در خصوص اسلام و داروینیسم مطرح می کنیم و در ادامه به نقد فرضیّه ی داروین از منظر فلسفه ی علوم تجربی می پردازیم.

 

1ـ گفتاری از پروفسور سید حسین نصر

این دانشمند ایرانی مقیم آمریکا، و غرب شناس معروف فرموده اند:

« امروزه موضوعات اندکی وجود دارند که به اندازه نظریه تکامل اهمیت بحث داشته و هم طراز با این تئوری دارای معانی ضمنی پنهان و موذیانه ای باشند.

پیش از هر چیز اجازه دهید بگویم من در هاروارد نه تنها فیزیک بلکه زمین شناسی و دیرین شناسی هم خوانده ام و با این پیش زمینه ی فکری است که فهم رایج در خصوص نظریه تکاملی داروینی را - حتی با زمینه های علمی - ردّ می کنم.

نظریه تکامل، ستون خیمه مدرنیسم است و اگر این ستون سقوط کند، کلّ خیمه بر سر مدرنیسم فرو خواهد ریخت. بنا بر این به مانند یک ایدئولوژی با آن رفتار می شود، نه یک تئوری علمی که به اثبات رسیده است. می دانیم که بسیاری از مردم این اظهارات در این مورد را نمی پذیرند، امّا حداقل مسلمانان باید از این دیدگاه به کلّ موضوع بنگرند.

انواع مختلفی از نظریه های علمی وجود دارد. مثلاً مکانیک کوانتوم یا تئوری زنجیره در فیزیک و کیهان شناسی. اکنون اگر کسانی با این نظریه ها مخالفت ورزند، هیچ کس آنها را از دانشگاه اخراج نمی کند و هیچ کس به خاطر بر زبان راندن جمله «من این نظریه را نمی پذیرم»، مانع ارتقای شغلی آنها نمی شود. امّا تئوری تکامل - برعکس همه نظریه ها- موضوعی کاملاً متفاوت است؛ زیرا این تئوری یک ایدئولوژی است و نه علم متعارف. بدین ترتیب اگر شما استاد زیست شناسی در یک دانشگاه به خصوص در دنیای آنگلوساکسون و کمتر در ایتالیا، آلمان و فرانسه باشید و اگر طبق زمینه های کاملاً علمی با نظریه تکامل مخالفت ورزید، فردی مطرود و رانده شده خواهید بود و حتی موفقیت کاری خویش را نیز از دست خواهید داد؛ و همکارانتان شما را ابله می پندارند؛ و ارتقای شغلی نمی یابید و مسائلی از این قبیل.

امکان گونه ای «ریز تکامل» یا «تکامل خُرد» موجود است؛ امّا در مورد «تکامل کلان» پاسخ منفی است. ... اکنون من و شما موجودات انسانی هستیم، چینی ها و ژاپنی ها هم به همین نحو موجوداتی انسانی اند. چشمان ما به یک شکل است، چشم های آنها به شکلی دیگر، اگر ما به زیمبابوه مهاجرت کنیم پوست مان تیره تر می شود و اگر به سوئد برویم کمی روشن تر خواهیم شد. اما ما همگی در درون محدوده امکانات بالقوه صورت انسانی قرار داریم. بله این نوع تکامل خُرد امکان پذیر است. مگس ها می توانند کمی بزرگ تر شوند و اگر نوع خاصی از نور در دسترس باشد، گیاهان هم قادرند اندکی بیشتر رشد کنند اما برخی به اشتباه این فرآیند را تغییر گونه ها نامیده اند. این تغییر گونه نیست، این «تکامل» در درون یک گونه ی خاصّ است. هرگونه از موجودات، پهنایی دارد، طیفی، حوزه ای و واقعیتی که گسترده تر از افراد خاصّ درون آن گونه بوده و همه ی آنها را در بر می گیرد و بدین ترتیب افراد دیگر آن گونه می توانند با ویژگی هایی دیگر در آن گونه ظهور یابند و حتی برحسب شرایط محیطی تغییر کنند، بدون اینکه این گونه به گونه ای دیگر بدل شود.


به مانند متفکران مسلمان، شما و من باید همه انتقادهای صورت گرفته از تئوری تکامل را مورد توجه قرار دهیم و این انتقادات تنها نقادی های دینی یا کلامی نیستند، بلکه پیش از همه زیست شناختی اند. زیست شناسان بسیاری از جمله جی. سرمونیک و آر. فوندی- نویسندگان کتاب «پس از داروین» به زبان ایتالیایی- و نیز بسیاری دیگر به مانند جی. موناسترا که او هم ایتالیایی است و بسیاری دیگر در فرانسه و آلمان هستند که معتقدند داروینیسم مانع رشد و توسعه زیست شناسی شده و با داده های زیست شناختی در تطابق نیست؛ و آنچه در شواهد دیرین شناختی ظهور یافته فی الواقع یک انقلاب است و نه یک تکامل.حتی اگر شما نخواهید که درباره ی منشاء پیدایش اشکال نوین زنده صحبت کنید مشاهده می کنید که گونه ها همواره به طور ناگهانی ظاهر می شوند و به همین دلیل هم هست که این نظریه در زبان فرانسه «انقلاب اندام وار انگارانه» نامیده می شود.

تئوری تکامل از سوی بسیاری از زیست شناسان دنیای آنگلوساکسون به بوته نقد کشیده شده؛ کسانی که معمولاً مورد طرد و تحقیر قرار گرفته یا نظریاتشان ناچیز شمرده شده است. این قضیه در مورد شخصی همچون «داگلاس دور» هم صادق است. وی عضو هیات علمی دانشگاه بود؛ اما به محض اینکه دست به قلم برد تا نظریه تکامل را مورد انتقاد قرار دهد به جای اینکه چاپ و انتشار کتابش را به کمبریج ماساچوست بسپارد آن را در تنسی منتشر کرد. اشاره ی خاصّ من به کتاب مشهور او «توهّم دگرگشت باور» است؛ و از آن زمان تا کنون دو نسل گذشته اما تغییرات بسیار کمی صورت گرفته تا آنجا که دپارتمان های زیست شناسی در این کشور به موضوع علاقه مند شدند. از آن هنگام بسیاری کسان دیگر مثل مایکل بهه، نویسنده کتاب «جعبه سیاه داروین» درخصوص این موضوع نوشته اند. (بهه در دانشگاه با همکارانش مشکلاتی پیدا کرد.) یک نقد صرفاً زیست شناختی می تواند بدون انکار تکامل خُرد صورت پذیرد، بدون انکار پذیرش شرایط جدید بوم شناختی توسط یک گونه، بدون در آمیختن یک گونه با نمونه های دیگر درون همان گونه. اگر شما و من به کانادای شمالی و به میان اسکیموها برویم یا باید شرایط آنجا را بپذیریم و طبق آن زندگی کنیم یا بمیریم. در مورد این واقعیت هیچ تردیدی وجود ندارد، فهم آن هم تیزهوشی خاصّی نمی خواهد.»


ـ مایکل جی بهه، زیست شناسی که داروین را به چالش کشیده است.

با توجه به گفتار سید حسین نصر برآنم تا اشاره ای مستقیم به خود مایکل بهه داشته باشم. این بیوشیمیست (زیست شیمی دان) ایده ی مطرح نموده با عنوان «پیچیدگی کاهش ناپذیر» که فرضیّه داروین را بر زمین زده است.

او با طرح این ایده که موجودات و سیستم های زنده از یک پیچیدگی خیلی بالایی برخوردارند و در ثانی اگر یکی از اعضای چنین مجموعه ای را از آن بگیریم سیستم مزبور عملکرد مورد انتظار را نخواهد داشت، در صدد نفی تکامل داروینی بر آمده است و طرفدار ایده طراحی هوشمند شده است. البته بنا بر گفته خود او، وی ابتدا قائل به تکامل داروینی بوده است اما حدود ده سال پیش (یا پیش تر) او به کتابی به نام «تکامل یک تئوری در مسیحیت» از یک بیو شیمی دان استرالیایی، برخورد که فرضیه تکامل را به چالش کشیده بود.

البته مطالب آن کتاب خشم او را تا حدی برانگیخت چرا که او فکر می کرد که فرضیه ی تکامل نه تنها خیلی قبل پیش سوالات مربوط به خلقت را جواب داده است بلکه حتی الان در کتابهای زیست شناسی دوره دبیرستان نیز تدریس می شود. او این چنین به فرضیه ی تکامل علاقه مند می شود و مطالعات خود را در زمینه تکامل شروع می کند اما به نتیجه ای دیگری می رسد. او مطالعات خود را به صورت کتاب «جعبه سیاه داروین» منتشر می کند اما نظرات او از سوی تکامل گراها مورد اعتراض قرار می گیرد.

 

شاخص ترین ایده او ایده پیچیدگی کاهش ناپذیر است. او در سخنرانی های خود ایده پیچیدگی کاهش ناپذیر را با ذکر مثالهایی از سیستم حرکتی باکتری های گوش و چشم شرح می دهد. آقای هارون یحیی هم که یک دانشمند مسلمان هست که همین ایده ی او را در قالب فیلم مستند جالبی به تصویر کشیده است. در این فیلم ساختار سیستم حرکتی باکتری به عنوان شاخص ترین مثال مورد بررسی قرار می گیرد. با این حال تکامل گراها هم سعی کرده اند تکامل سیستمی حرکتی باکتری را شرح دهند.

حال که با نظریه ی اجمالی مایکل جی بیهه تا حدود آشنا شدیم بهتر است مقاله ی خود او هم ببینیم. مقاله ی وی در 29 اکتبر سال 1996 تحت عنوان داروین و پدیده های میکروسکوپی در روزنامه ی نیویورک تایمز چاپ شده است. و در حال حاضر نیز در نامه علم و دین در دو شماره ی 21 و 24 به طبع رسیده است.

بیهی در این مقاله اش می گوید :

 

« تا قبل از آنکه پژوهش های دکتری خود را در رشته ی بیوشیمی (زیست شیمی) تکمیل کنم بر این باور بودم که مکانیزم داروین یعنی ترکیبی از جهش اتفاقی و انتخاب طبیعی، تبیین درستی برای تنوع حیات به شمار می آید. اما اینک دریافته ام که این نظریه، نظریه ای ناقص است. طرح پیچیده ی سلول ها مرا برانگیخت تا به تقویت دیدگاهی بپردازم که هرچند در میان دانشمندان طرفداران چندانی نداشت اما به این پرسش می پرداخت که چه چیزی علت تکامل است ؟ من معتقدم که مکانیزم تکاملی داروین، بسیاری چیزها را که زیر میکروسکوپ دیده می شوند تبیین نمی کند. سلول ها بسیار پیچیده تر از آن هستند که به طور اتفاقی تکامل یافته باشند و پیدایش آنها نیازمند هوش و حکمت است.

واژه ی تکامل، همراهان زیادی را به دنبال دارد. این واژه معمولا به معنای تبار مشترک است. مایکل جی بیهی با ایده ی تبار مشترک مخالفتی ندارد و به گمان وی این ایده شباهت های میان انواع را توضیح می دهد. اما این مفهوم به تنهایی اختلافات گسترده میان انواع را توضیح نمی دهد. این همان جایی است که مکانیزم داروین وارد صحنه می شود. همچنین تکامل گاهی مستلزم آن است که جهش اتفاقی و انتخاب طبیعی، تحولات را در حیات پدید می آورند. اساس این دیدگاه آن است که صرفا بر اساس تصادف، حیوانی متولد می شود که در مقایسه با خواهران و برادرانش اندکی قوی تر یا سریع تر است آنگاه فرزندان او این تحول را به ارث برده و نهایتا در مبارزه برای بقا بر اعضای دیگر انواع، فایق و پیروز می شوند. با گذشت زمان، تکرار این فرایند به تحولات و تغییرات گسترده تری منجر می شود و سر انجام به حیوانات کاملا متفاوت می انجامد. این خلاصه ای از نظریه ی فوق است که این حقیر برای شما گفته است.


اما مشکلی که در عمل پیش می آید آن است که این فرضیه ی تکاملی را نمی توانیم از راه بررسی فسیل ها بیازماییم. برای آزمون واقعی این فرضیه باید تحولات معاصر را در جهان وحش یا در آزمایشگاه مشاهده کنیم و یا دست کم جزئیات مسیری را که می تواند به یک انطباق خاص بینجامد بازسازی کنیم. فرضیه ی داروین برای پاره ای از تحولات جدید تبیین موفقی را فراهم می کند. دانشمندان نشان داده اند که میانگین سُهره ها با منقار بلند در جزایر گالاپاگوس در واکنش به الگوهای تغییر آب و هوا تحول یافته اند. به همین ترتیب، نسبت میان رنگ تیره تا روشن در بیدهای انگلستان هنگامی که جمعیت بیدهای با رنگ روشن بیشتر در معرض مشاهده ی شکارچیان قرار گرفتند دچار تحول شدند. همچنین باکتری های جهش یافته با مقاومت در قبال پادتن ها به بقای خود ادامه دادند. این ها در عمل، موارد روشنی از انتخاب طبیعی به شمار می آیند. اما این نمونه ها فقط متضمن یک یا چند جهش بیش نیستند و در آنها ارگانیزم جهش یافته تفاوت زیادی با نیاکانش ندارد؛ و تبدّل نوعی به چشم نمی خورد. اما برای تبیین سراسر حیات مجموعه ی جهش هایی لازم است که گونه های بسیار متفاوتی از موجودات را پدید آورد. در حالی که این فرضیه هنوز نتوانسته است آن را اثبات نماید. فرضیه ی داروین هنگامی که به تبیین پیدایش و رشد سلول می پردازد با بزرگترین دشواری ها مواجه می شود. شمار فراوانی از سیستم های سلول به گونه ای هستند که مایکل جی بهی آن ها را پیچیدگی های تقلیل ناپذیر می نامد.این بدان معنا است که سیستم های مذکور، پیش از آنکه بتوانند به درستی کار کنند، به چند مولفه و عنصر سازنده نیازمندند. مثال جالب مایکل جی بهی در این زمینه تله موش هاست که هر تله موش با ابزار و ادوات خاص خود مخصوص گرفتن یک موش است.

 

مایکل جی بهی معتقد به آن است که این گونه سیستم های پیچیده، توسط یک عامل هوشمند و به گونه ای هدفدار طراحی و ساخته شده اند. او همچنین می گوید که ما هیچ مکانیزم دیگری از جمله مکانیزم داروینی که بتواند چنین پیچیدگی هایی را ایجاد کند سراغ نداریم وتنها یک موجود هوشمند قادر به این کار است.

توضیحی که باید برای اصطلاح طرح هوشمندانه ی وی قایل شد این است که تبیین نهایی برای حیات در ورای تبیین های علمی قرار دارد.

منابع :

1. Behe, Michael J. 1996 (29th October). “Darwin Under Microscope”. The New York Times .

2. مقاله ی نقد نظریه ی تکاملی داروین روزنامه ی اعتماد. شماره ی 1765 . 17/6/1387. بخش اندیشه. متن. ترجمه ی مرضیه ی سلیمانی.

3. مقاله ی پیچیدگی کاهش ناپذیر روزنامه ی رسالت. شماره ی 6654. 11/12/1387. صفحه ی 8 رسالت دیپلماتیک. متن.

4. مقاله ی تنازع تکامل. نامه ی علم و دین شماره ی 21. پاییز 1382

توضیح:

فیلمی با عنوان «کشف راز حیات» همراه با دوبله فارسی موجود است که مایکل بهه یا بهی، و همکارانش در آن، ایده ی خود را بیان نموده اند.


ادامه در مطلب بعدی






برچسب ها : رد فرضیه تکامل، دروغ بزرگ، آفرینش، طراحی هوشمند، جهش، نظم طبیعت  ,

      

دروغی به نام تکامل !

دکتر پل راجرز


















در سمیناری که در دانشگاه شیکاگو در زمینه مورفولوژی تکاملی برگزار شد، دانشمند برجسته‌، دکتر پاترسون‌، سؤال ساده‌ای مطرح کرد: آیا در اینجا کسی هست که بتواند در مورد تکامل‌، نکته‌ای قطعی و ثابت‌شده را عنوان کند؟? سکوتی طولانی بر فضای تالار حکمفرما شد. سرانجام شخصی از گوشه‌ای گفت‌: ?من یک چیز را با قطع و یقین می‌دانم‌: اینکه تکامل را نباید در مدارس تدریس کرد !?

با اینکه بسیاری از مردم عادی بر این باورند که تکامل پدیده‌ای علمی و اثبات‌شده می‌باشد، واقعیت این است که بعد از گذشت 150 سال‌، تکامل فرضیه‌ای است اثبات‌نشده و بدون سندیت‌. در واقع باید گفت که قرائن و شواهد بسیاری‌ تکامل را رد می‌کنند.

فرضیه تکامل که نخستین بار توسط چارلز داروین در کتابش به‌نام "اصل انواع‌" مطرح شد، این نظر را پیش می‌نهد که موجودات زنده از اَشکال ساده نظیر باکتری‌، به اَشکال پیچیده‌تر نظیر انسان تکامل یافته‌اند. این تحول و تکامل زاییده تصادف بوده است‌؛ نخستین مولکول نیز در اثر تصادم اتم‌ها در یک ملغمه ابتدایی به‌وجود آمده است‌. نتیجه این امر پیدایی موجودات زنده بوده است‌.

نابسندگی شواهد و دلایل‌

تأثیر و نفود فرضیه تکامل را نمی‌توان دست‌کم گرفت‌؛ این فرضیه طرز تفکر انسان‌ها را درباره جهان و وجود خودشان دگرگون کرده است‌. اما اکنون بعد از گذشت 150 سال‌، تکامل هنوز در سطح یک فرضیه باقی مانده است‌، و هنگامی‌که شواهد و دلایل مطرح‌شده را موشکافانه بررسی می‌کنید، پی می‌برید که چقدر نابسنده و غیرقطعی هستند.

فسیل‌ها تکامل را اثبات نمی‌کنند

?فسیل‌ها گواه بر تکامل می‌باشند!? این ادعایی بوده که دانشمندان با صدایی بلند عنوان می‌کردند. اما مشکلی که در مورد فسیل‌ها وجود دارد، این است که میان حیواناتی که فسیل‌ها گواه بر وجود آنها هستند، و حیوانات همنوعشان در عصر ما، هیچ فسیلِ میانی وجود ندارد، گویی حیوانات اولیه ناگهان به‌صورت حیوانات امروزی تحول و تکامل یافته‌اند. داروین نیز خود متوجه این نقصان در فرضیه خود بود، اما بر این باور بود که یک روز فسیل‌های میانی یافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال‌، فسیلی دال بر وجود حیوانات میانی و در حال تکامل یافت نشده است‌.

دانشمندان معتقد به تکامل برای رفع این نقیصه‌، این نظر را مطرح کردند که تحول با چنان سرعتی رخ داد که فسیلی از آنها باقی نمانده است‌. طبعاً دلیل و مدرکی علمی در این زمینه وجود ندارد.

"هومولوژی‌" تکامل را اثبات نمی‌کند

هومولوژی نظریه‌ای است که معتقد است‌ ارگانیزم‌های زنده‌ای که از ساختاری همسان برخوردارند، از یک اصل واحد ناشی شده‌اند و به این ترتیب این نظریه‌، تکامل را اثبات می‌کند.

مشکل در اینجاست که نمونه‌های فراوانی با این نظریه تناقض دارند. به‌عنوان مثال‌، بافت کلیوی جانداران را در نظر بگیرید. کلیه‌های ماهی دارای شکل جنینی کاملاً متفاوتی با خزندگان و پستان‌داران می‌باشند. ممکن نیست که آنها از یک ساختار ناشی شده باشند.

یا به دستگاه گوارش توجه کنیم‌. اگر همه جانداران از یک اصل ناشی شده‌اند، تکامل و تحول این دستگاه در جانداران مختلف نیز می‌بایست یکسان باشد. اما عکس این صادق است‌. کوسه‌، قورباغه‌، خزندگان‌، و پرندگان‌، دارای دستگاه گوارشی‌ای هستند که به‌گونه‌ای متفاوت تحول یافته‌اند. نمونه‌های بسیار دیگری می‌توان برای این امر آورد.

زائده‌ها تکامل را اثبات نمی‌کنند

تکامل‌گرایان بر این نظر پا می‌فشردند که بدن جانداران دارای اندام‌هایی است که امروز دیگر کاربردی ندارند. اندام‌هایی مثل آپاندیس و لایه‌های نیمه‌کروی در چشم زائده نامید شده‌اند زیرا در زمان داروین تصور می‌شد که اینها بلامصرف می‌باشند. طبق این نظریه‌، این اندام‌ها در دوره‌های اولیه هستی کاربردی داشته‌اند، اما به‌تدریج که انسان خود را با محیط سازگار ساخت‌، کاربرد خود را از دست دادند. به‌عقیده این دسته از دانشمندان‌، آنها اکنون شاهدی هستند بر آنچه قبلاً بودیم‌.

باز در این مورد هم شواهد، علیه این نظریه هستند. تمام آنچه که زائده نامیده شده‌، امروز نیز کاربردی مفید دارند. آپاندیس در واقع غده‌ای است لنفاوی‌، و لایه نیمه‌کروی نیز همچون یک قاشقک‌، اشیاء خارجی را از داخل چشم جمع‌آوری می‌کند. بسیاری از ما شنیده‌ایم که انسان قبلاً دُم داشته است‌. این حرف خنده‌دار است‌. ستون فقرات انسان دارای 33 مهره است‌. هیچ شاهدی بر این مدعا وجود ندارد که او قبلاً 34 مهره داشته است‌. فردی به‌اسم هِکل بود که نظریه دم انسان را پیش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محکوم به تقلب شد!

زیست‌شناسی مولکولی بیش از سایر عوامل‌، تکامل را رد می‌کند!

چیزی به‌نام شکل ساده حیات وجود ندارد

در روزگار داروین این عقیده رواج داشت که حیات از اَشکال ساده‌تر به‌سوی اشکال پیچیده‌تر حرکت می‌کند. علم امروزه ثابت کرده است که چیزی به‌نام ? شکل ساده حیات‌ ? وجود ندارد. حتی ساده‌ترین سلول باکتری به‌گونه‌ای باورنکردنی پیچیده است‌. آنچه که سلول‌های ساده نامیده می‌شود، شامل DNA و RNA و پروتئین می‌باشد که به یکدیگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع‌، تمام سیستم‌های بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی به یکدیگر وابسته می‌باشند. لذا این تصور تکامل‌گرایان که اندام‌ها به‌گونه‌ای مستقل تحول می‌یابند، پذیرفتنی نیست‌.

اَشکال میانی وجود ندارد

نه فقط فسیل‌های میانی یافت نشده‌، بلکه زیست‌شناسی مولکولی نیز با قطعیت ثابت کرده که در سطح بیوشیمی نیز شکل میانی وجود ندارد.

به‌این ترتیب‌، مثلاً پروتئین‌ها هیچگاه از یک مرحله تا مرحله دیگر تحول نمی‌یابند، بلکه همیشه از نوع تا نوع دیگر تحول پیدا می‌کنند. پروتئین‌ها از اسید آمینه درست شده‌اند. اگر آنها مانند مهره‌های رنگی در یک گردنبند تصور کنیم، طبق نظر تکامل‌گرایان‌، پروتئین وقتی به انواع پیشرفته‌تر تبدیل شود، باید مهره‌ای به این "گردنبند" پروتئین اضافه شود. بنابراین‌، باید طبعاً انتظار داشت که در جانداران پیشرفته‌تر، مهره‌های بیشتری بر گردنبند پروتئینی وجود داشته باشد. اما در عمل اینطور نیست‌. مثلاً بیایید انسان را با دو نوع ماهی مقایسه کنیم (با توجه به اینکه ماهی در طرح تکاملی‌، پیش از انسان به‌وجود آمده است‌): ماهی بدون آرواره (که در سیر تکامل بسیار قدیمی‌تر است‌) و ماهی آرواره‌دار که جدیدتر است‌. با کمال تعجب می‌بینیم که پروتئین موجود در هموگلوبین انسان به پروتئین ماهی بدون آرواره بیشتر شبیه است تا به ماهی آرواره‌دار، در حالیکه طبق نظر تکامل‌گرایان می‌بایست عکس این باشد.

سه میخ واپسین بر تابوت تکامل‌

1 - عدم قطعیت در اثبات شواهد

همه شواهدی که مخالفین تکامل در دست دارند، تکامل را رد می‌کند. اما هیچیک از شواهدی که طرف‌داران تکامل می‌کوشند ارائه دهند، قطعیت ندارد زیرا هیچگاه نمی‌توان آنها را در سیر طولانی تکامل اثبات کرد. مثلاً نمی‌توان یک باکتری و یک ماهی را گرفت و گفت که آنها به مراحل مختلف تکامل تعلق دارند، زیرا طبق نظر تکامل‌گرایان‌، حیات از 300 میلیون سال پیش آغاز شده‌، و در این مدت هم باکتری تحول یافته و هم ماهی‌. هیچکس نمی‌تواند بگوید که باکتری ساده قبلاً چطور بوده‌، چون باکتری هم مانند ماهی تحول یافته است‌. این فرض که باکتری موجود ساده‌تری است‌، بی‌اساس است‌.

2 - نظم هرگز از بی‌نظمی ناشی نشده‌

طبق نظر تکامل‌گرایان‌، نظم از بی‌نظمی اولیه به‌وجود آمده است‌. این ادعا کاملاً برخلاف قانون دوم ترمودینامیک است که می‌گوید هر سیستمی به‌سوی بی‌نظمی و اضمحلال فزاینده پیش می‌رود. این اصطلاحات بسیار علمی می‌باشند، اما ما خودمان در زندگی روزمره شاهد آن هستیم‌. هیچ استثنای شناخته‌شده‌ای در مورد این قانون وجود ندارد. اما تکامل‌گرایان می‌کوشند تمام نظریه خود را بر یک استثناء استوار سازند.

3 - تصادفی استهزاءآمیز

فرضیه تکامل، پیدایی حیات را یک تصادف می‌داند. از نظر آماری پیدایی حیات در اثر تصادف امری محال است‌. مثلاً در مورد پروتئینی که در هموگلوبین وجود دارد، این احتمال که اسیدهای آمینه به‌طرزی درست ترکیب شوند، 1 در 10 به توان 167 می‌باشد، چیزی که از نظر ریاضی غیرممکن است‌. تازه این فقط در مورد پروتئین موجود در هموگلوبین است‌.

کاهن اعظمِ تکامل‌، ریچارد داوکینز، خودش پذیرفته که ?هر سلول شامل اطلاعات کدبندی‌شده دیجیتالی است که اطلاعات موجود در آن‌، بیشتر از مجموعه سی جلدی دائره‌المعارف بریتانیکا است‌.? او این را می‌پذیرد، با این‌حال معتقد است که باید انتظار داشت که افراد هوشمند باور کنند که کتاب پرحجمی چون دائره‌المعارف بریتانیکا در اثر یک تصادف به‌وجود آمده باشد!

فرضیه تکامل در دادگاه دانش محکوم است‌.  معتقدین به خلقت الهی نباید منتظر کشف فسیل‌های میانی باشند زیرا مخلوقات هر یک در نوع و جنس خود آفریده شده‌اند . معتقدین به خلقت الهی انتظار دارند که برای هر نوع و هر جنس از جانداران‌، ژن خاص خود آنها یافت شود. ایشان به بعضی از اندام‌های انسان به‌عنوان زائده نگاه نمی‌کنند. ایشان از پیچیدگی سلول‌ها آشفته‌خاطر نمی‌شوند بلکه از مهارت و عظمت خالقی که آنها را ساخته است در حیرت می‌افتند‌. و سرانجام‌، معتقدین به خلقت نیازی ندارند که منتظر تصادف و شانس شوند، زیرا می‌دانند که  در ابتدا خداوند آسمان‌ها و زمین را آفرید .

 

منبع :www.kalameh.com









برچسب ها : رد فرضیه تکامل، دروغ بزرگ، آفرینش، باکتری، حیوانات، فسیل، نظم آف  ,

      
<      1   2   3   4   5      >