به گزارش سایت خبری انصار حزب الله (یالثارات) سریال‌های این روزهای صداوسیما در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی انسان را به یاد انسان‌هایی می‌اندازد که وقتی کار فنی بلد نبودند به کار فرهنگی احاله‌شان می‌دادند.


اول ـ افتتاحیه المپیک آتلانتا با کبوترهای سفید کاغذی آغاز شد که بالای نیزه‌هایی زده شده بودند؛ این کبوترها در پس زمینه‌ای تاریک به وسیله نوری که روی‌شان تابیده بود، دیده می‌شدند. دونده‌هایی این نیزه‌ها را به دست داشتند و در ورزشگاه می‌دویدند، و بیننده این طور خیال می‌کرد که دسته‌ای از کبوترهای سفید درحال پروازند. فردای افتتاحیه، روزنامه ابرار ورزشی، تیتری زد با این عبارت «کبوترهای قلابی پرواز را مسخره می‌کردند».

دوم ـ دوست عزیز و شاعرم جواد محقق که در ماه‌های اول انقلاب در شهر همدان مسوولیتی در جهاد سازندگی داشت، می‌گفت: آن روزها هرکس برای کار در جهاد می‌آمد، در ستاد جذب نیروی جهاد از او می پرسیدند: جوشکاری بلدی؟ می‌گفت: نه! می‌پرسیدند، رانندگی لودر بلدی؟ می‌گفت: نه! می‌پرسیدند: بنایی بلدی؟ می‌گفت: نه! می‌پرسیدند: .... ؛ خلاصه هیچ کاری که بلد نبود، می‌گفتند: برو بخش فرهنگی پیش آقای محقق!!

سوم ـ این روزها که سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را می‌گذرانیم، هرکس ممکن است به یاد چیزی بیفتد و من به شدت یاد تیتر روزنامه ابرار ورزشی و سخنان آقای محقق می‌افتم. چون شاهد سریال‌هایی نظیر «ششمین نفر» یا «لبه آتش» هستیم که قرار است سال 57 و شاید سال‌های قبل‌ترش را که باعث پیدایش انقلاب شد، به یادمان بیاورند؛ به یاد ما بیاورند که آن روزها را دیده‌ایم و برای جوانان و نوجوانان‌مان بازسازی کنند که ندیدند.

اما این سریال‌ها آیا ماکتی و حتی کاریکاتوری هم از آن روزها هستند که بتوانند «انقلاب شکوهمند» اسلامی را تصویر کنند؟ راستی راستی با دیدن این سریال‌ها به ذهن کدام جوان زیرک و آگاه از انقلاب‌های زرد و سرخ و رنگی و مخملی و غیرمخملی و بیداری اسلامی و بهار عربی و زمستان غربی خطور می‌کند «عجب انقلاب شکوهمندی» داشتیم ما؟! حتی به ذهن کدام جوان احمق و ساده‌لوحی چنین تعبیری وارد می‌شود؟! آیا کسی با دیدن این سریال‌ها، پیش خودش می‌گوید: عجب مردم پاکباخته و عجب رژیم وابسته‌ای؟! چه خوب که آن رفت و این آمد! کاش ما هم آن روزها بودیم و کاش ما هم کنار آن مردم بودیم! چه پدران و مادرانی داشتیم! چه معلمان و چه .... داشتیم!

آیا کسی با دیدن سریال‌هایی که یک مشت احمق در راس ساواکش نشسته‌اند و یکی دو بچه سیزده ساله اعلامیه انقلابش را پخش می‌کنند، و چند جوان ناآشنا به اصول مبارزه و البته عاشق پیشه دنبال تغییر رژیم‌اش هستند، به جز چیزی را به یاد می‌آورد که من از المپیک آتلانتا و سخنان آقای محقق به یاد آوردم؟ آیا مبارزه با ساواک و دستگاه امنیتی‌ئی که سریال‌های تلویزیونی تصویر می‌کند، و پیروزی بر آن نیازی به رهبران بزرگ مثل حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای و مردمی پاک باخته و دست از جان شسته و پدید آمدن روزهایی مثل 17 شهریور یا 13آبان و 8 بهمن و 22 بهمن و تقدیم کردن این همه شهید داشت؟

اصلا مبارزه با رژیمی که در خانه هر تیمسار و ساواکی‌اش یکی دو نفر مبارز و مخالف حضور داشتنند، و به جز خودش بقیه خانواده‌اش با انقلاب همراه بودند، مگر کار چندان سختی بود؟ و اصلا چه نیازی به تغییر رژیم بود؟

آیا قرار است پس از 33 سال هم تصویر تلویزیون در شناساندن انقلاب، ناتوان و زبانش الکن باشد؟ آیا قرار است هنوز هم سریال‌های مناسبتی انقلاب را فیلم‌سازانی سهل انگار و بی‌اطلاع از مبانی فکری و اجتماعی انقلاب بسازند که توانایی ساختن سریال‌های دیگر با موضوعات دیگر را ندارند؟ آیا درست بیخ گوش برخی مدیران سیما که در شناخت‌شان از انقلاب تردیدی نیست، مدیرانی که خانواده‌شان بعضا از شهید دادگان دوران قبل و پس از انقلاب و خودشان از جانبازان و دردکشیدگان جنگ و مبارزه هستند، باید چنین سریال‌هایی ساخته شود؟

اگر سازندگان این سریال‌ها حتی یک بار یک کتاب معمولی از خاطرات مبارزان دوران رژیم شاه را می‌خواندند، و یا حداقل یک بار سری به موزه عبرت می زدند، و کمتر از آن، حتی یک بار روزنامه‌های سال‌های قبل از 57 را از آرشیو یکی از روزنامه‌ها بیرون می‌کشیدند، ساخت چنین سریال‌هایی را دون شان ملتی بزرگ می‌دیدند که درعرض 6 ماه، همه مبارزات 15 سال قبل و شکنجه و خون را به ثمر رساند.

به نظر می رسد منطق «پرکردن آنتن به مناسبت...» که در سیما و نزد سریال‌سازان جا افتاده است، اگر برای برخی مناسبت‌ها پذیرفتنی باشد، برای انقلاب اسلامی، جفا و ستمی نابخشودنی است. چرا که منابع‌اش موجود و خطوط قرمزش نه چندان پررنگ و ضرورت‌اش، تاریخی است.

ابراهیم زاهدی مطلق
منبع:فارس