به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله به نقل از برهان، یکی از دروازه‌های سینمای دینی ساختن قهرمان است، چرا که حرکت انسان به سمت کمال هدف دین است و قهرمان یعنی انسانی که در این مسیر گام برداشته و بیش‌تر از انسان‌های عادی به هدف دین یعنی کمال انسانی نائل شده است.

وقتی می‌گوییم سینمای دینی، منظور سینمای با موضوع مذهب نیست چرا که موضوع دینی در قالب سینمای غیر دینی، فقط تمسخر دین و ساختن کاریکاتوری از مفاهیم دینی است، کاریکاتوری که در نهایت راه، به تمسخر درونی و ناخودآگاه مخاطب نسبت به مفاهیم دینی منجر می‌شود.

یکی از شاخصه‌های سینمای دینی، محاکات انسان با نفس است. گفت‌وگو و احتجاجی که ضعف‌ها و قوت‌هایش با هم دارند و انسان دین‌مدار همیشه در پی این است که از کفه‌ی ترازوی ضعف‌ها کاسته و بر قوت‌های فطری خود بیفزاید، قهرمان کسی است که علی‌رغم داشتن توانمندی‌های بسیار جسمی و روحی مدام در این کشمکش در حال دست و پنجه نرم کردن با نفس خویشتن است و همواره به مدد الهی و معرفتی که حاصل می‌کند بر ضعف‌های خود چیره می‌شود.

قهرمان ایرانی ریشه در اسطوره دارد و رستمی که فردوسی می‌سازد همواره در چالش با ضعف‌هاست و گاه در دام این ضعف‌ها می‌افتد ولی در نهایت میل به نیکی، درستی و یزدان پاک دارد. «امیر علی» در روزهای زندگی رستم است، رستمی که نه در قواره‌ی سردار جبهه‌های جنگ – مانند علمدارِ فیلم پرواز در شب - بلکه در قواره‌ی پزشکی حاذق، شجاع، متعهد و دارای شخصیتی جدّی و بسته ظاهر می‌شود، شخصیتی بسته از آن جهت که خصوصیات کاملاً شخصی دارد که شاخصه‌های خوبی هم نیست ولی مال خود اوست، به طور مثال توجه نکردن به عواطف همسرش به خاطر شرایط مدیریتی بیمارستان.

فیلم «روزهای زندگی» به روزهای واپسین جنگ می‌پردازد و بیمارستانی که در نزدیکی خط مقدم قرار دارد. پزشکان و پرستارانی در این بیمارستان مشغول به فعالیت هستند که چهره‌ای که از این افراد به نمایش در می‌آید با آنچه در فیلم‌های موجود دیده‌ایم، متفاوت است، چرا که در هیچ فیلمی به بیمارستان صحرایی به این گونه پرداخته نشده است و از طرف دیگر اگر هم پرداخته شده تصویری کلیشه‌ای از بیمارستان‌های صحرایی فیلم‌های جنگ جهانی دوم و معدود فیلم دهه‌ی 60، به نمایش در می‌آید که به هیچ وجه نمی‌تواند زحمات، مشقات و ایثار پزشکان و پرستاران را به درستی و کمال نشان بدهد.

یکی از بهترین سکانس‌های این فیلم، سکانسی است که دکتر «علوی» به خاطر دیر رسیدن دستگاه ساکشن با دهان خود گلوی بریده‌ی مجروحی را ساکشن می‌کند، صحنه‌هایی از این دست در خاطرات پرستاران و پزشکان دفاع مقدس بسیار است و «روزهای زندگی» به خوبی توانسته برخی از آن‌ها را به تصویر بکشد.

اما صحنه‌ای که این «روزهای زندگی» را از تمامی فیلم‌های هم موضوع خود جدا می‌کند، فعالیت پزشکان در حین حمله‌ی هوایی است، تصور غالبی که بیننده‌ی فیلم‌های دفاع مقدسی از بیمارستان‌های دوره‌ی جنگ دارد فضای آرام و رمانتیکی است که چند مجروح بر روی تخت قرار دارد و در کمال آرامش چند نفر مشغول رسیدگی به مجروحین هستند و احیاناً رابطه‌ی عاطفی رمانیکی هم بین پرستار و مجروح برقرار است، در شلوغ‌ترین صحنه‌ها هم باز فعالیت مستمر در حین حمله‌ی هوایی دیده نمی‌شود. صحنه‌ی عمل جراحی دکتر علوی در زیر بمباران یکی از نقاط عطف نیمه‌ی اول فیلم است هر چند شاید باور این صحنه برای مخاطبی که آن روزها و آدم‌های جنگ را ندیده، کمی سخت باشد.

در این که فیلم ادای دِینی به کارکنان بیمارستان‌های صحرایی است هیچ شکی نیست ولی این ادای دِین نه از روی سفارش است و نه دچار شعار شده است، هر چند هر نیکی بی نقصی وارد بیان هنری می‌شود لاجرم مهر شعار زدگی می‌خورد و هر چند که کارگردان با نزدیک شدن انواع شخصیت‌ها سعی کرده از پرداختن به این بی نقصی فاصله گرفته و به نوعی شعار را دور بزند.

شخصیت دکتر «امینی» پزشک تازه واردی که به اجبار به جبهه آمده و ترس‌ها و تلقی‌های نادرستش از دیگران و نگاه مادی او به مسائل تا حد زیادی زهر شعار زدگی را از فیلم گرفته و البته نگاه کارگردان به برخی افراد را نشان می‌دهد که در همان زمان جنگ نیز تلقی درستی از جنگ نداشته و همیشه به دنبال منافع خود بوده و در نهایت از کشور می‌گریختند ...

البته فیلم از صحنه‌های شعاری عاری نیست، علاقه‌ی شدید «شیخ طادی» به ماورا و سینمای سورئال که در فیلم «دفتری از آسمان» به خوبی دیده می‌شود، در این فیلم نیز وارد شده و صحنه‌ای که دکتر علوی با نوجوان شهید خلوت می‌کند و او با دستش صورت دکتر را لمس می‌کند و ارتباط آن به تابلوی شهادت حضرت علی اصغر برای لحظاتی فضای فیلم را از یک‌دستی خارج می‌کند، اما شیخ طادی به واسطه‌ی روح ماورا باوری که دارد از پرداختن چنین صحنه‌هایی ناگزیر است.

همه‌ی آنچه درباره‌ی شخصیت دکتر علوی تا نیمه‌ی فیلم می‌بینیم بخش کوچکی از شخصیت قهرمانی است که قرار است ساخته شود، چون تا به این جا قهرمان دچار کشمکش نشده و شبیه همه‌ی قهرمان‌های شعاری فیلم‌های دیگر است، قهرمان وقتی قهرمان درست و سینمایی می‌شود که نابینا می‌گردد، با نابینا شدن دکتر، فضا، ضرباهنگ و ساختار روایی فیلم تغییر می‌کند.

اوج شخصیت پردازی چه درباره‌ی رییس بیمارستان دکتر علوی و چه درباره‌ی زن او «لیلا» در این جا رخ می‌نماید، صدا و تصویر فیلم نیز براساس شخصیت نابینای فیلم عوض می‌شود و زبان فیلم به اسطوره نزدیک‌تر می‌شود، البته اوج بازی «حمید فرخ‌نژاد» و «هنگامه قاضیانی» نیز از این جا به بعد است، حالا فیلم دو قهرمان پیدا می‌کند، قهرمانی که دچار کشمکش شده است و در محاکات با نفس خود می‌خواهد جایش را در دنیای بعد از این پیدا کند کسی که ابتدای فیلم از مجروح نابینا می‌خواست با شکایت و نارضایتی اجر چشم‌هایی که در راه خدا داده است را ضایع نکند، حالا خودش با نابینایی مواجه است حتی وقتی هم شروع به ادامه‌ی فعالیت می‌کند و آخرین چشمه‌ی حاذق بودنش در پزشکی را با چشمان نابینا نشان می‌دهد، هنوز با نابینایی‌اش کنار نیامده است و هنوز از هدیه‌ای که داده دل نکنده، در صحنه‌ی درگیری‌اش با سرباز عراقی که وجه جدیدی از شجاعت و قدرتمندی او نیز رو می‌شود، در پی این است که سرباز عراقی را به تلافی چشم‌های از دست داده‌اش کور کند، اما این جاست که زن قهرمان فیلم یعنی لیلا به اوج می‌رسد، زنی که بر اساس دیدگاه اسلامی پشتیبان مرد جنگی است و از یک طرف به او روحیه می‌دهد و از طرف دیگر به واسطه‌ی روح لطیفش و فطرت انسانی‌اش وظیفه‌ی رها کردن همسر از وسوسه‌های نادرست را چه در زندگی و چه در مواقع بحرانی بر عهده دارد.

لیلا سمبل یک زن مسلمان است که به واسطه‌ی نیاز جامعه حضور اجتماعی نیز دارد، زنی که نشان می‌دهد اگر تا به حال کار مردانه نمی‌کرده به خاطر ناتوانی‌اش نبوده بلکه به واسطه‌ی جایگاه اجتماعی‌اش و شأن زنانگی‌اش بوده است. وقتی هم نیاز به کار مردانه پیدا می‌کند مانند ماده شیر به شکار دشمن می‌رود و علی‌رغم این که دکتر است و میلی به کشتن ندارد از جنگ نیز باکی ندارد. کارگردان در این جا مختصری از جامعه‌ی آرمانی‌اش را نیز به نمایش می‌گذارد، جامعه‌ای که در آن به نقش مرد و زن نگاهی اسلامی و حکمی می‌شود.

یکی از بحث‌هایی که در تمامی فیلم‌های بعد از دهه‌ی 70 مطرح می‌شود، مسأله‌ی سینمای ضد جنگ است. «حبیب احمدزاده» نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس جمله‌ای که« ما نجنگیدیم، ما در مقابل جنگ ایستادیم.» بعد از جنگ به تقلید از سینمای ضد جنگ اروپایی و هالیوودی، تفکر ضد جنگ سازی وارد سینمای ایران شد، کارگردان‌هایی که فیلم ضد جنگ می‌ساختند در مقابل انتقاد قشر متعهد و رزمندگان جنگ تحمیلی به تفکر اسلام درباره‌ی صلح، صلح دوستی و مسائل ارزشی دست می‌یازیدند ولی واقعیت این بود که این ضد جنگ سازی ناشی از عدم شناخت حقیقت دفاع مقدس بود.

این عده که بیشترشان در زمان جنگ یا به گوشه‌ای خزیده بودند یا فرار را برقرار ترجیح داده بودند ضدیت با جنگ را بهانه‌ای برای ارضای عذاب وجدان خود قرار می‌دادند و به نوعی فرافکنی دست می‌زدند، صلح دوستی و ضدیت با جنگ امری پسندیده‌ای است و کدام انسان مسلمان است که جنگ و کشتار را دوست داشته باشد، کسی که تابع دینی است که کشتن یک انسان را اندازه‌ی کشتن تمام دنیا ناپسند می‌داند، بی شک ضد جنگ است، اما جنگ با دفاع و جهاد فرق می‌کند، دفاع در مقابل از هجوم دشمن به سرزمین رخ می‌دهد و جهاد در مقابل تهاجم به ارزش‌های معنوی و مادی انسانی، شیخ طادی به مقوله‌ی دفاع به زیبایی تمام پرداخته است در طول فیلم مسأله‌ی جنگ و ضد جنگ را از زبان دکتر امینی و در سکانس قطع نامه از زبان رزمندگان مطرح می‌کند ولی به خوبی در پایان به آن جواب می‌دهد؛

دکتری که در طول فیلم از قسم نامه‌ی پزشکی حرف می‌زند، اسیر دشمن را همانند مجروح ایرانی مداوا می‌کند، علی‌رغم نابینایی‌اش دو بار از کشتن دشمن علی‌رغم خطر لو رفتن، صرف نظر می‌کند، وقتی در پایان فیلم وظیفه‌ی محافظت از مجروحین را بر عهده می‌گیرد ناچار از برداشتن اسلحه است و همانند یک سرباز با صلابت دست به سلاح می‌شود، صحنه‌ی دکتری که اسلحه‌ای را در سینه فشرده زیباترین صحنه‌ی فیلم است که با تصاویر شاعرانه‌ی پیروزی در هم گره می‌خورد به هر حال با بضاعت فنی و هنری سینمای ایران بی‌شک روزهای زندگی یکی از بهترین فیلم‌های دهه‌ی اخیر است که امید می‌رود با حمایت بیش‌تر مسؤولین از سینماگران متعهد غیر سفارشی بیش‌تر شاهد فیلم‌هایی از این دست باشیم.(*)

*امیر نواب؛ پژوهشگر و منتقد سینما