نوشته فرهاد بیضایی:
"من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مىکنم. مردمى که به همه فرهنگها و تمدنها احترام مىگذارند و از دشمنى و کینه بیزارند"
"وقتی داشتم به روی صحنه می آمدم، به این فکر می کردم که چه باید بگویم. اینکه از پدر و مادرم، دخترم، همسر مهربانم یا عوامل این فیلم صحبت کنم. اما اکنون ترجیح می دهم از مردم کشورم بگویم؛ مردم کشور من مردمانی صلحجو هستند."
این ها برخی از سخنان اصغر فرهادی در هنگام دریافت جوایز گلدن گلوب و اسکار است، جوایزی که سبب شده است تا فرهادی مردم ایران را مردمی صلحطلب، مهربان و حائز بسیاری از صفاتی عنوان کند که شاید ذرهای از آن در دنیای رسانه ای امروز به چشم نمی خورد. این سخنان در کنار میل بسیار زیاد ایرانیان به قهرمان پروری سبب شده است تا فرهادی برای لحظاتی هم که شده، به عنوان افتخار بخشی از جامعه ایرانی شناخته شود و بالاخص فضای مجازی ایرانیان پر باشد از تبریکات فراوان و حس غرور و افتخار برای به دست آوردن چنین جوایزی که شاید تاکنون بی نظیر بوده است.
هر چند که برخی از سخنان فرهادی برای ما شیرین و دلنشین است و برخی دیگر حکایت از نیشهای سیاسی او دارد و تا حدودی گزنده است اما باید عنوان داشت که در این میان افتخار به فیلم فرهادی مهم است، به جوایز اعطا شده و یا به سخنان فرهادی؟
هر چند که اکنون اعطای جوایز گوناگون به این فیلم و سخنان فرهادی بسیار مورد توجه قرار گرفته است اما توجه به فیلم فرهادی و کنکاش پیرامون محتوای فیلم بیش از این سخنان و جوایز این چنینی دارای اهمیت است، چرا که آنچه از ماندگاری بیشتری در طول تاریخ برخوردار است، محتوا و مضمون فیلم است، که متأسفانه برخلاف ظاهر سخنان فرهادی به هیچ وجه مایه افتخار برای ایرانی نیست و به هیچ وجه سخنانی که فرهادی از این تریبون ها بیان میکند در جدایی نادر از سیمین نمودی واقعی ندارند.
فیلم فرهادی سعی میکند برشی کوتاه از زندگی جامعه امروز ایران باشد، اما این برش کوتاه که نمایانگر زندگی ایرانی و مردم ایران است تا چه حد میتواند سفیر فرهنگی ایرانیانی باشد که از کوچکترین تریبون بین المللی برای معرفی فرهنگ خود بیبهرهاند؟
فرهادی در این فیلم و در هیچ کدام از شخصیتهای فیلم نشانی از فرهنگ غنی ایرانی که از آن سخن میگوید، به نمایش نمیگذارد. مفاهیمی مانند ایثار، مروت و حتی صلحجویی و نوع دوستی در هیچ کدام از شخصیتهای فیلم وجود ندارد. در حقیقت در این فیلم جامعه ایرانی همچون جنگلی نا امن است که هر کسی تنها به فکر خود و گله خود است. دروغ، ریا و ضعیفکشی در سراسر این فیلم موج میزند و هیچ کدام از شخصیتهای فیلم حاضر به پذیرش اشتباههای خود نیستند و تنها به دنبال بیگناهی میگردند که گناه خود را بر گردن او بیندازند.
نادر، شخصیت اصلی فیلم با بازی پیمان معادی، که برخیها او را نماد طبقه متوسط میدانند و شخصیتی مستقل و مبارز دارد، در کجای فیلم به دنبال انسان دوستی و گذشت است؟ در صحنه ای که بدون آنکه تحقیق مناسبی داشته باشد، به هم نوع خود تهمت دزدی میزند؟ در کجا میتوان صداقت و درستی را در این شخصیت دید؟ در ماجرایی که میداند زن خدمتکار را هل داده ولی در دادگاه آن را کتمان میکند و یا در صحنهای که میداند آن زن باردار است ولی به دروغ این مسأله را کتمان میکند تا بتواند مشکل را بر گردن فردی دیگر بیندازد و خود را از مهلکه نجات دهد. تنها برای او نگهداری از پدرش مهم است و آن هم تنها به دلیل داشتن احساسات گله ای در این جنگل بی قانون است.
از سوی دیگر زن خدمتکار که نقش آن را ساره بیات بازی میکند نیز از این خصوصیات منفی بیبهره نیست، در تمام ماجرا او کلید حل مشکل است و میداند به نادر تهمت بیروا میزند اما تا انتهای داستان بر این اتهام خود پافشاری میکند و تنها عاملی که موجب می شود تا او حقیقت را بیان کند، ترس از باورهای مذهبی اوست که میترسد پول حرام به زندگی او و بچه اش آسیب بزند و بازهم در اینجا فرهادی این مقصود را بیان میکند که برای ایرانیان تنها فرد و خانواده اش مهم است و بیش از این انسان دوستی مفهموم پر رنگی ندارد و این همان فرهنگی گلهای در جنگل بی قانون است.
از سوی دیگر، حجت شاه مهره ایرانی است که فردی ستیزه جو، پرخاشگر، ضعیفکش و عاری از هرگونه خصوصیت مثبت انسانی است. او یک اتفاق را به یک جنجال و چالش مهم تبدیل میکند. با تهدید و ارعاب رأی معلمی که به عنوان شاهد به دادگاه احضار میشود را برمی گرداند و در صدد است تا با فشار بر نادر که در موضع ضعف است، او را وادار به پرداخت دیه کند. ایجاد مزاحمت، درگیریهای پی در پی، تهدید و ارعاب از جمله صفات منفی اخلاقی است که در شخصیت حجت گنجانده شده است. او در انتهای ماجرا در حالی که میفهمد نادر در این ماجرا بیگناه است، بر مشی حقیقت ستیزی خود پافشاری میکند و با شکستن شیشه ماشین نادر بر روان بیمار خود صحه میگذارد.
تنها شخصیت اصلی فیلم که می شود خصوصیات صلح جویی را در او دید، سیمین با بازی لیلا حاتمی است. او در تمام زمان فیلم از درگیری و تنشگریزان است و سعی دارد ماجرا با پذیرش اشتباه به سوی مسامحه سوق دهد. اما این صلح جویی نه بر پایه انسان دوستی او قرار گرفته، بلکه از آنجا که او ذاتاً انسان ترسویی است، ترجیح می دهد به جای حل مسأله و مبارزه برای کشف حقیقت خود را تسلیم و صورت مسأله را پاک کند. این شخص هم تنها نوع دوستیاش به بچهاش خاتمه مییابد و انسان های دیگر برایش ارزش چندانی ندارند.
فرهادی با انباشت صفات منفی بسیار در شخصیتهای اصلی فیلم، چهرهای ستیزه جو، زورگو تا حدودی ظالم از جامعه ایرانی ترسیم می کند که در حقیقت این جامعه در حکم جنگلی را دارد که افراد برای بقای خود از هیچ دروغ و تزویری رویگردان نیستند و امری که برای همه در اولویت قرار دارد، نه حقیقت، صلح دوستی، نوع دوستی است بلکه تنها بقای فرد و خانواده او به عنوان گلهای در این جنگل بی قانون، اهمیت دارد.
فرهادی با نماهای بسیاری که در دادگاه گرفته شده است، سعی دارد این مفهوم را نشان دهد که نسل های مختلف ایرانی از بچههای خردسال تا پیرمرد و زن و مرد، عمر و زندگی خود را در چنین جامعه پر تنشی در داگاه های قضایی تلف میکنند و این جامعه آنچنان پر تنش و نا آرام است که هیچ گروه و سن و جنسیتی در آن از امنیت برخودار نیست.
در حقیقت جامعه ایرانی نه به عنوان یک جامعه برتر که داعیه الگو شدن در جهان را دارد، بلکه به عنوان جامعهای به جهانیان معرفی میشود که در آن هیچکس به دیگری رحم و مروت ندارد و این سوال را برای جهانیان ایجاد میکند که چنین جامعه در صورت کسب قدرت در جهان، با دیگر همنوعان خود چه میکند؟ و ظرافت کار فرهادی آنجاست که بر خلاف برخی همکاران خود ریشه این مشکلات را در کهن اخلاقیات و بستر فرهنگی جامعه می بیند و نه در رویکردهای سیاسی حاکمان و در حقیقت این بار متهم ردیف اول مردم و فرهنگ ایرانی است و نه ساختار و طبقه حاکم بر جامعه ایرانی و این مفهومی بس خطرناکتر دارد.
بر اساس، همین مسأله است که "ویکتوریا نولاند" سخنگوی وزارت خارجه آمریکا میگوید: «این فیلمی است که واقعا به جهان تصویری ارزشمند از زندگی در ایران ارائه میکند.» و متأسفانه باید گفت تصویری که فرهادی در این فیلم از ایرانیان به جهان معرفی میکند، به هیچ وجه افتخار آفرین نیست!
منبع :رجا نیوز
برچسب ها : اسکار ,